سلام دخير عموي عزيزم اگه واقعا خودت نوشتي راستشو بگو ببينم کي بارون اومد که تو اين حس رو پيدا کردي و نوشتي؟پس چرا اينجا بارون نيومد؟اهان يادم نبود شما بالاشهرتر از ما ميشينيد........
راستي راجع به پست قبليت هم بگم اره واقعا درد ناکه براي شفاي تمتم مريضا دعا کن خدا دعا خوبي مثل تورو اجابت ميکنه
باز مي چينم از اين سرخ گون درختان،
رويا را
تا به چشيدني باز از زمزمه ي ابرها پاسخي بيابم
به وسعت هفت آسمان...
تو چه مي داني...
شايد تا سر زدن سپيده ستاره اي هم ساخته باشم
به خردي انگشتانم...
براي روزهاي باراني
تا امانم باشد ميان سياهي ابر ها...
روزي که سوار بر شبنمي دوباره پايين بيايم
باز مي گويمت واگويه ي ابرهاي رويا را...
خدا را چه ديدي...
شايد ميان اين گشودگي نوا ها