سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشتارهای زیبا

دلم لک زده است، برای خیلی چیزها، اینقدر زیادند که دلم لک لکی شده است.

دلم می خواهد جایی باشم که فقط خودم و خودش باشیم، با تمام وجود هرچه صدا دارم صدایش کنم، توی قصه ها داشتیم یکی بود ، یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود، همین جا را می خواهم جایی که غیر از خدا هیچ کس نباشد و هرچه صدا دارم خرجش کنم.

با تمام وجود بگویم خدااااااا می خواهمت، بی وفایی مرا نبین که خیلی اوقات فراموشت میکنم ، رحمت واسعه ات را ببین و جایی در این خوان رحمت برایم باز کن، البته ساده تر از این می گویم، چرا با تکلف؟ خودم باشم و او، می گویم خدا منم ، تو را می خواهم. اصلا نمیدانم شاید فقط سکوت کنم ، سکوتی پر از فریاد که گوش را کر می کند، شما جایش را نشان دهید . البته خدا همه جا هست ولی جایی برای فریاد زدن پیدا نمیکنم ....

♦♦♦

پررنگ ترین لک دلم همین بود ولی این روزها عجیب یاد دوران کودکی و بی دغدغه بودنش هم هستم ، یاد بدها، خوب ها نوشتن روی تخته سیاه ، یاد ستاره ها و ضربدرهای جلوی اسم ها ، یاد مهر های پای دفتر مشق، یاد ساده بودن هایمان که معلم برایمان همه دنیا تعریف میشد،دلم همان دنیا را میخواهد، پاک ، بی دغدغه، آرام

راستی دلم ساعت برنارد را هم میخواهد ، بتوانم زمان را نگه دارم.

دلم خیلی چیزهای دیگر میخواهد ولی به همین بسنده می کنم....

پی نوشت:
تخته ها همیشه سبز بودند نمی دانم چرا این اسم را به دوش میکشد، تخته سیاه!!!

آهـــ نوشت:
خدای نیمه شب های کوفه دریابم....

 


نوشته شده در یکشنبه 91/9/12ساعت 9:52 عصر توسط حیدری نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin