سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشتارهای زیبا

از خدا بخواید یا اینقدر پولدار باشید که رنگ خونتون قرمز نباشه و نمیدونم آبی، بنفش یا هررنگی که می پسندید باشه و تا وارد بانک شدید کارتون راه بیفته یا راهتون به سمت بانک نیفته.

امروز دو ساعت تمام برای واریز پول بانک معطل بودم.

با خودم فکر میکردم قبلاها باید لباس ها با دست میشستیم ، حالا میریم وام می گیریم لباسشویی می خریم ، باید بریم تو صف بانک وایسیم و اقساط بدیم، همون میشه که!!!

حالا یه نفر خوش فکر پیدا شده ، یه وسیله ای اختراع کرده که آقا رفتی بانک دیگه شاهد گیس و گیس کشی و یقه گیری نباشی، نوبت بگیری و اگه کار واجبی نزدیک بانک داشتی به کارت برسی.( فلش بک کنید به درس همه جا به نوبت کتاب دوم ابتدایی)

باز ما اومدیم فکر کردیم چی میشه سیستم اینم داغون کنیم؟

تو بانک وایسادی یکدفعه یکی مثل ژان وارژان میگه خانم بگیر، چشمات رو تا حد ممکن باز میکنی که ایول ، صد و چند نفر جلوم بودن شدن پنجاه نفر.

بعد یکدفعه عذاب وجدان میاد سراغت میگه: عزیزم تو که تازه اومدی، اون بنده خدایی که دو ساعت نشسته چه فرقی با تو داره؟ آخه خانم جون عاشق چشم و ابروی منی؟ الان میخوای من با عذاب وجدانم کشتی بگیرم؟ خب این چکاریه؟

اصلا یه سوال براچی نوبت اضافی میگیری؟

بعد این نوبت اضافی رو بر چه مبنایی و به چه کسی میدی؟

پی نوشت1:
ترجیحا بانکی برید که نزدیک محل خرید باشه و خرید واجب باشید ، یا یه کتابی تو کیفتون بذارید که بخونید، هم وقتتون تلف نمیشه، هم ملت کلی باهاتون حال میکنن.

پی نوشت 2:

این هایی که نوشتن من نوعیه ، بسطش بدید:)

پی نوشت 3:

اولین نوشتم بود که به زبان محاوره و یه کم با چاشنی طنز نوشتم، نقایص زیادی داره. به روم نیارید:)

 


نوشته شده در یکشنبه 91/10/3ساعت 5:0 عصر توسط حیدری نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin