باز مي چينم از اين سرخ گون درختان،
رويا را
تا به چشيدني باز از زمزمه ي ابرها پاسخي بيابم
به وسعت هفت آسمان...
تو چه مي داني...
شايد تا سر زدن سپيده ستاره اي هم ساخته باشم
به خردي انگشتانم...
براي روزهاي باراني
تا امانم باشد ميان سياهي ابر ها...
روزي که سوار بر شبنمي دوباره پايين بيايم
باز مي گويمت واگويه ي ابرهاي رويا را...
خدا را چه ديدي...
شايد ميان اين گشودگي نوا ها