یک سال نه ، یک سال بیشتر از یک سال بود که قدم هایم مهمان صحن و سرای حضرت فاطمه معصومه نشده بود...
تا اینکه روز وفات بانویی که روز ولادتشان روز دختر نامیده شده راهی زیارت شدم.
وقتی رسیدم انگار همه چیز برایم رنگ و بوی دیگری داشت، بوی حرم امام رضا به مشامم می رسید.
و وقتی در زیارتنامه می خواندم:
السلام علیک یا اخت ولی الله ، از خود حضرت معصومه طلب زیارت برادرشان را کردم، طلب مشهد الرضا را...
و بعد زیارت حضرت معصومه راهی جمکران شدم ، جمکران ...
روی سنگ فرش حیاط جمکران قدم می زدم که خانمی با حالت اضطرار از من پرسید :
خانم تو را به خدا می دانید چاه کجاست؟ من هم گفتم نه.
چون به این اعتقاد دارم اگر عریضه ای باشد ، نیاز به نوشتن ندارد، عریضه من قلب پر آشوبم است که کلماتش بر روی کاغذ جاری نمی شود.
و به این فکر کردم:
که اگر از چاه ظلمانی خود بیرون بیائیم، امام زمانمان را می بینیم و می توانیم بی واسطه، بی عریضه ، با او هم کلام شویم...
این ها فقط آرزوست و گرنه دل ما به همین عریضه های نوشته و ننوشته خوش است مولا...
پی نوشت:
عکسی است که در جمکران گرفتم .
همیشگی نوشت:
اللهم لا تکلنی الی نفسی طرفه عینی ابدا
آرزو نوشت:
اللهم عجل لولیک الفرج
Design By : Pars Skin |