مدتی است شده ای اسمت که می آید قلبم ، دلم ، حتی واژه واژه هایم می لرزد انگار هنوز باورم نشده تو تمام من هستی و من هم تو هستم انگار نمی خواهم باور کنم همدم لحظاتم شده ای ، روزم را با تو شروع می کنم و شبم را هم با فکر تو به پایان می برم انگار نمی خواهم بفهمم که روزهایم با تو سپری می شود ، با تو می خندم، با توگریه می کنم با تو زندگیـــــــ می کنم انگار... بگذریم ... راستی اسم جدیدت را شنیده ام اسمت را هم که عوض کنی برایم ناخوشایندی این را هم بگویم الفبای زندگیم شده است 27 حرف حروف نامت را از الفبای زندگیم پاک کرده ام ... پی نوشت : همیشگی نوشت : ا آدرس جمکران را در ذهنم مرور می کنم دل های منتظر ، چند سال باید بگذرد که بی وجود خودت جشن بگیریم ؟ گویند اندکی صبر ، سحر نزدیک است یا مهــــدی همیشگی نوشت : این فید تقدیم به ثنای نازنین به قول پدر ثنا جونم : پی نوشت : زندگی چیست؟ خنده و گریه لبخند و اخم خوشی و ناخوشی شیرینی و تلخی سکون و تغییر پاکی و گناه و در آخر زندگی تقابلی از :) و :( است ... زندگیتان سراسر:) پی نوشت : همیشگی نوشت: دستانش می لرزید دست برد جیب کتش و چند سکه در آورد و یکی را به صندوقدار داروخانه داد صندوقدار داد زد که آقا این بیست و پنج تومانی است !! و پیرمرد رو کرد به من گفت : دخترم از میان این پول ها 100 تومان جدا کن به من بده دستانش می لرزید، سعی کردم دستم به دستانش نخورد و صد تومنی از میان پول ها به او دهم. واقعا صد تومان ارزش داد زدن دارد ؟؟!!! افسوس ... گاهی متنفر می شوم از بودن میان مردمی که انگار سنگ شدند ، کور شدند ، هیچ نمی بینند... زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او آن نور روی موسی عمرانم آرزوست زین خلق پر شکایت گریان شدم ملول آن های و هوی و نعره مستانم آرزوست گویا ترم ز بلبل ? اما ز رشک عام مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست گفتند یافت می نشود ? جسته ایم ما گفت آن که یافت می نشود ? آنم آرزوست هر چند مفلسم ? نپذیرم عقیق خرد کان عقیق نادر ارزانم آرزوست پنهان ز دیده ها و همه دیده ها از اوست آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست خود ? کار من گذشت ز هر آرزو و آز از کا و از مکان پی ارکانم آرزوست یک دست جام باده و یک دست جعد یار رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست من رباب عشقم و ? عشقم ربابی است وان لطف های زخمه رحمانم آرزوست بنمای شمس مفخر تبریز روز شرق من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست همیشگی نوشت : اللهم لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا
روز مـــ َن
شب مـــ َن
همه مـــ َن
آن لحظه که اسمت را در میان جمع می شنوم ، کر می شوم از شنیدن نامت
آخر خودت می دانی که نامت برابر است با بغضی که گاه با فرو بردن خفه ام می کند
و گاه توانم تمام می شود و با اشک جاری می شوی
در این نوشته منظور از تو هیچ شخصی نیست ... جنس انسان نیست ...
اللهم لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا
اندکی دورتر از شهر عشق
بلوار دل های منتظر
تجلی نور
مسجد جمکران
این روزها مسجد جمکران مملو از
چشم های اشکبار ،
کوله بارهای غم
خستگان چشم به راه
مشتاقین امام
...
هستند.
چند جمعه تقویم، بی حضور تو ورق بخورد ؟
چند سه شنبه برای ظهورت توسل زمزمه کنیم ؟
چند ...؟
صبرم لبریز شده است
چشم ها دیگر توان بودن در سیاهی و ظلمت را ندارند
بیا آقا ، بیا ...
یا مهــــدی
مددی آقــــــــا
آرزو نوشت :
بیا که آمدنت دنیا را گلستان می کند ...
اللهم لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا
روز انتخابات ، روزی که همه قشرها ،
بزرگ و کوچک
زن و مرد
پیر و جوان
و حتی بچه های عزیز در این حرکت شرکت می کنند
ثنای عزیز ما هم از رای دادن جا نموند :)
روز جمعه از در آمد و با صدایی سراسر انرژی گفت من هم رای دادم
خیلی ناز گفت ، خیلی ، همون جا بود محکم بغلش کردم :) خیلی شیرین گفت :)
و البته بعد از یکی دو ساعت از من پرسید :
خاله رای دادن یعنی چی ؟
یک کمی توضیح بدییات سخته برای بچه ها
منم گفتم فکر کن میخواهی از بین عروسکات یکی رو انتخاب کنی این میشه رای دادن:)
غیرت رو باید از ثنا یاد بگیریم ، خداروشکر که همه خودشان را اثبات کردند..
برای گرفتن این عکس خون دل ها خورده ایم ... :دی
همیشگی نوشت :
اللهم لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا
بیایید با هم زندگی را مرور کنیم...
زندگی تقابلی از
شادی و غم
مهناز عزیز تغییر زندگیت را از صمیم قلب تبریک می گویم ...
اللهم لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا
Design By : Pars Skin |